آرتا عشق مامان و باباشآرتا عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

برای آرتا

خنده به وسایل

سلام به دوستای عزیز خدا قوت به خاطر خونه تکونی و کارای مقدماتی عید این پست آخر سال ٩٢ هستش پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک میگم امیدوارم سال پیش رو سال براورده شدن ارزوهاتون باشه از کارای ارتاجون اینکه وقتی برچسب انرژی یخچال یا تاب بازیش رو میبینه بی دلیل میخنده و تازه گاهی هم باهاشون حرفم میزنه و پشت بندش دوباره میخنده ارتا همین حسو نسبت به جغجغه اش هم داره دوستای عزیز تا پست بعدی در سال جدید خدانگهدار ...
26 اسفند 1392

خونه تکونی

سلام دوستای خوبم امروز با اجازه از مامان جون تصمیم گرفتم خودم داستان خونه تکونی رو براتون توضیح بدم داستان از این قرار بود که : صبح زود برای کمک به مامانی بیدار شدم با مامان احوالپرسی و خوش و بشی کردیم بعداز صرف صبحانه مامان توضیح داد که طبق برنامه باید کجاهارو تمیز کنیم من هم با دقت به تمامی صحبتاش گوش کردم وبعد موافقت خودمو با برنامه اعلام کردم و مثل همیشه با لبخند کارو شروع کردیم وسط کار کمی استراحت کردم و نوشیدنی خوشمزه خوردم کارمون تا غروب طول کشید ومن فکر کردم یه حموم داغ الان خیلی می چسبه و میتونه بهترین گزینه باشه و در آخر هم یه خواب آرام صبح...
19 اسفند 1392

خاطره ی بامزه ی وبلاگی

چند وقت پیش یه اتفاق جالب وبلاگی برای من پیش اومد که تا یادش میوفتم خندم میگیره از اینکه چطور چند مسئله  تصادفا دست به دست هم میدن تا اینجوری بشه حالا قضیه این بوده که  مادر همسرم که در شهر دیگه ای زندگی میکنند با من تماس گرفت و با حالت گریان که مشخص بود از قبل تماس تلفنی بوده بعداز احوالپرسی گفت: عروس این چه آهنگ غمگین و گریه داریه که توی وبلاگ آرتا گذاشتی اگه میشه اهنگو عوض کن و یه اهنگ شاد بذار .حالا داستان این بوده  که چون من به تازگی دارم ابزار کاربردی وبلاگ رو با امتحان کردن و تصادفی یاد میگیرم  از گوگل موزیک وبلاگ رو سرچ کردم و بطور شانسی و اتفاقی اهنگی  که حتی یکبار هم نشنیده بودم بنام شب یلدای مازی...
7 اسفند 1392

جغجغه بازی

سلام گل پسرم.عزیزم بتازگیها خیلی شیطون شدی و دیگه من وقت سرخاروندن هم ندارم وتمام اوقات روزم متعلق به شما شده البته فکر کنم از ساعت آپ کردنم  همه چی عیان و مشخصه که دیگه در طی روز کاملا سرگرم شما هستم   عزیزکم بالاخره تلاش شما به ثمر نشست و دیروز تونستی بدون کمک ما یه غلت موفقی داشته باشی و بعدش هم دائما این کارو تکرار میکردی و یه مسئله ای که از بدو تولد در شما وجود داره اینه که تحت هیچ شرایطی دستاتو زیر پتو نگه نمیداری و حتما باید دستات آزاد باشن و تا حالا کسی نتونسته در این زمینه حریف شما بشه از کری یر اصلا خوشت نمیاد و اصلا توش قرار نمیگیری و آروم و قرار نداری. توی گهواره تون هم تقریبا همین وضعیت حاکمه و بیشتر دوست داری...
3 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای آرتا می باشد